چند صباحی است که بسیاری از سکولارهای منتقد جمهوری اسلامی در نوشتهها و اظهارات خود عمداً یا سهواً، دچار اشتاه شده (بنا به دلایلی که خواهد آمد) و آن را خلافت توصیف میکنند[1] نکات زیر در نقد این قشر از نویسندگان و دعوت آنان به رعایت انصاف نسبت به گذشتگان ارائه میگردد:
1- چنانچه این توصیف را فاقد بار ارزشی میدانند و جمهوری اسلامی را حقیقتاً نظامی خلافتی میپندارند (که گمان نمیکنم چنین پندارند) بایدشان گفت که قیاسی معالفارق است، زیرا که سیستم سیاسی اهل تشيع مبتنی بر تئوری امامت است، در حالی که خلافت، مدل سیاسی خاص اهل سنت است. از آقایانی که خود را آگاه به اندیشهها و مکاتب سیاسی میدانند، انتظار دقّت نظر و سنجیده و علمی سخن گفتن میرود.
2- اگر این اوصاف را در ذم جمهوری اسلامی به کار میروند، نتیجهی منطقی کلام این است که صفت و موصوف را به یک چوب راندهاند. توصیف و تشبیه نظام حاکم بر ایران به خلافت به قصد توهین، متضمن توهین به خلافت نیز است. اينان غافلاند از این که با اين کار به دهها خلیفه و چندین دوره خلافت اسلامی در طول تاریخ و همچنین اندیشهی بیش از يک میلیارد مسلمانی که به نظام سیاسی خلافت معتقدند، اهانت وارد میکنند. کدام خلیفه و کدام دوره از خلافت مدّنظر است که اشکالات و انتقادات به زعم خود وارده بر جمهوری اسلامی ايران را با آن مقایسه میکنید؟ سکولاریسم، به دوری از مطلقگرایی مشهور است، در حالی که منصفانه و محققانه سخن گفتن در اینگونه اظهارات غایب است.
3. از نظر اهل سنت حکومت، امری دنیوی است که خداوند به انسانها واگذار نموده است تا شخص عادل و لایقی را از میان خود انتخاب نمایند. این سیستم مبتنی بر و متناسب با عقلانيت مردمان زمانهی خود بوده است و تا حدود زیادی عقل جمعی و نظر شورای حل و عقد و نخبگان جامعه (چیزی شبیه دموکراسی اریستوکراتیک) در آن رعایت میشده است. این مدل از فلسفهی سیاسی به قول «پروفسور شون فولی» آمریکایی نقش زیادی در نهادینه کردن دموکراسی و آزادی از قید و بند حاکمان توتالیتر در غرب داشته است. با این حال هیچکس ادعا نمیکند که جوامع اسلامی صدرصد عادلانه اداره شدهاند. همانگونه که جوامع دموکراتیک هم خالی از مشکلات نبوده و نیستند. انسانها بالاخره یک جای کارشان میلنگد. این درسی است که سکولارها بیش از همه بلدند.
4- گناه کنایهی سکولارها حادتر میشود زمانی که متوجه این اصل شویم که منظور اهل سنت از خلافت عموماً زمامداری اصحاب پیامبر (ص) به زعامت خلفای راشدین (رض) است. بسیاری از نظریهپردازان سیاسی اهل سنت مانند امام ابوالاعلی مودودی در کتاب «خلافت و ملوکیت» منکر خلافت اُمرای اسلامی بعد از خلفای راشدین(رض) هستند و آنان را «مَلِک» یا «سلطان» یا «امپراطور» قلمداد میکنند، زیرا که از نظر ایشان چه در انتخاب خلیفه و چه در دورهی زمامداری باید شرط اصلی خلافت (شورا) رعایت گردد تا کسی را خلیفه بنامیم که غالباً بعد از خلفای راشدین این اصول رعایت نمیشده است.
5. حتی اگر به تأسّی از «امام غزالی»، «ماوردی» و «خضری بک» معاصر شرط انتخاب را ضروری ندانیم و مسامحتاً خلفای اموی، عباسی، عثمانی و ایوبی و همچنین امویهای اندلس در زمان عباسیها را خلیفه بدانیم میتوانیم به موارد بسیاری اشاره کنیم که بعد از نشستن بر کرسی حکم با رعایت عدالت، حمایت امّت و دعای خیرشان را همراه خود کردهاند. از نمونههای بارز آن میتوان به عمر بن عبدالعزیز، هارونالرشید، المعتصم بالله، صلاحالدّین ایّوبی و عبدالحمید دوّم نام برد. بنابراین غیرمنصفانه است که تاریخ خلافت را کلاً سیاه و منفی بدانیم.
6- از همهی اینها گذشته، شایستهی نویسندگان و روزنامهنگاران نیست که به طعنه و توهین روی بیاورند. میدان قلم است و اندیشه، نه چاله میدان. تا به حال نخواندهام که هیچ گروه و شخصیت مخالفی در کشورهای اسلامی مانند مصر، لبنان، سوریه، اردن، فلسطین و غیره، قبل از جنبشهای اخیر، حکومتهای خود را با القاب توهینآمیز توصیف نماید. به عنوان مثال مخالفان دولت مصر علیرغم فشار شدیدی که از جانب مبارک متحمل میشدند باز او را «حضرة الرئيس» یا «سیّد الرئیس» توصيف میكردند یا مثلاً مشاهده نشده که حماس، از یاسر عرفات و محمود عباس، با بیاحترامی یاد نمایند. انصاف بداریم و سنجیده سخن گوییم.
----------
پاورقی:
[1]- مانند: (احمد سعیدی: سایت جرس۴ دی ۱۳۸۹) یا (اسحاق نجمالدین: سایت عصرنو ۲۱ تير ۱۳۸۸) یا (حمید حمیدی: سایت سکولاريسم نو: 2009/06/26) یا (علیرضا نوریزاده: سایت کیهان لندن: 25 ژوئن 2009) و نمونههای متعدد دیگر.
نظرات
دۆستی خۆت
11 مهر 1390 - 07:05آقای سلیمی پور سلام هرچند از نفس نوشته و انتقاد بجای شما خوشحالم اما به نظرم میآید که خلافت آنچنانکه شما فرمودهاید، جزو معتقدات اهل سنت نیست. اگر جزو اعتقادات بود، بایستی در خود قرآن بدان اشارت میرفت، -صدالبته امامت و ولایت فقیه هم همینطور است- اساسا ما در قرآن چیزی به اسم سیستم مدیریتی خلافت نداریم. بلی درست است که از قضیهی خلافت و استخلاف انسان در زمین در چند جای قرآن سخن گفته شده است؛ معالوصف در قرآن بر نظام خاص حکومتی و فرم ویژه به نام خلافت چیزی به میان نیامده است. در قرآن آنچه بدان اهمیت داده شده است، روح و محتوای حکومت است نه فرم آن. بر ارزشهایی نظیر قسط، عدالت، بر، احسان و تعاون بر اساس بر و تقوا، شورا تأکید شده است با وجود این از ملک سلیمان و داوود نیز که فرمشان ملوکیت است نیز به عنوان شیوهای از مدیریت جامعهی آن زمان سخن به میان آمده است یا از طالوت فرمانده و ملک(پادشاه) بنیاسراییل نیز یاد شده است. همچنانکه میدانیم بعد از پیامبر خلافت امری انسانی و ناسوتی است و مسألهای است که مورد بحث و رقابت سیاسی قبایل و نیز مهاجران و انصار در آمده است و هژمونی قبیلهای سبب تفوق مهاجران در سقیفهی بنیساعده و به خلافت رسیدن سه خلیفهی دیگر شده است. همچنانکه سعد بن عباده به هیچ خلیفهای از خلفای راشدین دست بیعت نداد و از هیچیک از مزایا و امتیازات مسلمانی هم بینصیب نشد. لب کلام این است که به باور بنده خلافت یک سیستم عقلانی متناسب با شرایط زمانی-مکانی حجاز در آن زمان بوده است و یک سیستم مدیریتی بدیع و خلاقانه در جامعهای بوده که فاقد یک مدیریت متمرکز در قبل از اسلام بودهاند. ولی اقامهی آن در زمان حال مستلزم بازگشت جهان به عصر امپراتوریهاست.
علی
12 مهر 1390 - 05:07برای من که خیلی جالبه....
بدوننام حم شادكام
12 مهر 1390 - 05:44نطر نويسنده بسيار جالب نوجه است . اننقاد خواننده نيز بسيار بجا مي باشد. هر قومي به فراخور نفسانيات خود نوع خاصي از حكومت را مي پذيرد و هركدام داراي شريعتي ويژه اند كه براي ديگران قابل و لازم به تقليد نيست. پس هيچكس حق ندارد انتخاب ديگران را تخطئه كند. البتّه شهروندان مي توانند حكومت هاي حاضر را رد يا قبول كنند . به عبارت روشنتر حق نداريم نخوه مديريت هاي مشمول مرور زمان را مورد غيبت قرار دهيم. قياس مع الفارق هم فايده اي نخواهد داشت.
بدوننام
12 مهر 1390 - 08:05ضمن نفی رویکرد مطالعه تاریخ به قصد تحمیق گذشتگان و نیز تأکید بر نادرستی قضاوت درباره جهان قدیم با معیارهای امروزین،دوست دارم عرض کنم که خلافت برخلاف تصور و تبلیغ بسیاری از متفکران ایرانی،آن چنان رسوا نیست که نتوان از آن دفاع کرد ؛بلکه حتی به تصدیق نامسلمانانی چون جرجی زیدان،«طریقه انتخاب خلیفه در دوره خلفای راشدین طریقه ای بود که تاکنون هم دنیای متمدن امروز نتوانسته است بهتر از ان راهی بیابد؛زیراطریقه مزبور مزایای سلطنت مشروطه و مستبده و حکومت های جمهوری را با هم جمع کرده بود»(تاریخ تمدن اسلام،ترجمه علی جواهرکلام،ص 94،انتشارات امیرکبیر،چاپ نهم،1379).
بدوننام
14 مهر 1390 - 04:49نظام سیاسی خلافت دیگه به درد دنیای امروز نمیخوره. من به عنوان یک اهل سنت نظامی مثل جمهوری اسلامی رو با اصلاحاتی بر مبنای تجربه دموکراسی غربی بسیار مناسب تر میبینم. انقد خلافت خلافت نکنید. و ازتجربه خوب دموکراسی که با پرداختن هز ینه های سنگین بدست آمده استفاده کنید.
مرتضی
20 بهمن 1390 - 09:19به نام خدا سلام بر نویسندهی محترم " عبدالسلام سلیمیپور " و تمامی مخاطبان عزیز انسان با توجه به شرایط زمانی و مکانی خود اقدام به کشفیات و اختراعات مختلف می کنه و با در نظر گرفتن نیازمندیهای همیشگی در امورات مختلف از جمله : سیاست و حکومت و ... تدابیری می اندیشه ؛ این یک امری واقعی و غیر قابل انکار و گذشته ؛ با این توصیفات در اندیشهی غربی که پایه و اساس اون بر اندیشهی انسان محوری و انسان مداری استواره ( آنچنان که در شهر باستانی و پیامبری یونان و روم می بینیم که مسجمههای مختلفی از انسان با بدن های لخت و هیبت های آنچنانی وجود داره و همگی بر همه کاره بودن انسان تأکید داره از اندیشهیی باستانی خبر می ده که همانا بر محور انسان هستش ) فرمول های فراوانی برای پیشبرد اهداف انسانی و راحتی اون تدبیر شده که می شه به : نظام های حکومتی توتالیتر ( آلمان نازی ) ، لیبرال دمکراتیک ( آمریکا ) ، فاشیستی ( ایتالیای فاشیستی ) ، سلطنتی مشروطه ( بریتانیای کبیر ) ، جمهوری ( فرانسه ) ، کمونیستی ( شوروی سابق ) و مصادیق دیگری اشاره نمود که همچنان در حال امتحان و نقد و بررسی و آزمون و خطاء هستند و هنوز هم به قطع یقین نه رد شدن و نه تأیید ولی مثلا می گن فعلاً بهترین نوع حکومت و نحوهی رسیدن به قدرت سیاسی دمکراسیه ؛ اما نمی گن راه دیگهیی وجود نداره می گن نمی دونیم یا هنوز پیدا نکردیم ؛ به هر حال . اما در اندیشه و تفکرات خدامحوری که به دین های ابراهیمی تکیه می کنه مانند یهودیت ، مسیحیت و اسلامیت ، هم نظرهایی وجود داره که هنوز هم کارایی دارن مثلاً در اسراییل از نظری که نویسندهی محترم یاد می کنه بهره می برن یعنی یه رهبر دارن که همون جمعیت حل و عقد انخابش می کنه و اون جمعیت رو هم مردم با شرایط ویژه ؛ این یعنی اینکه سخن آقای سلیمیپور درسته و اتفاقا مترقی . همچین شیوه و فرمولی هم در بحث خلافت و بحث امامت وجود داره ؛ چطوری ؟ به این صورت که شورا یا جماعت حل و عقد خلیفه رو با توجه به شرایط خاص و برخی ویژگی های خاص بر می گزینن ( مقبولیت ) ولی اون فرد اگه مشروعیتش رو به صورت عام از حضرت رسول ( ص ) گرفته باشه و به تبع اون از خدا ( با توجه به اعمال و تقوا و ایمانش ) می شه خلیفه ( طبق اعتقادات اهل سنت ) و اگر به صورت خاص و ویژه از حضرت رسول ( ص ) بگیره و به تبع اون از خدا ( علاوه بر اعمال و ایمان و تقوا ، با توجه به شرایطی که شیعه به اون معتقده ) می شه امام ؛ پس در نحوهی انتخاب و مقبولیت میان شیعه و سنی بحثی نیست بلکه درباره و نحوهی کسب مشرعیت بحثه ؛ که اون هم به نظر من یه بحث فقهی و تاریخیه نه چیز دیگه . نکتهی جالب اینکه بحث ولایت فقیه ، با توصیفات بالا یه چیزی میان امامت و خلافته . ( توضیحات بیشتر باعث خسته کننده تر شدن بحث می شه ) کلام پایانی من هم دربارهی اون دوستمونه که بحث خلافت و امامت رو کهنه ، قدیمی و عقب افتاده عنوان نموده که بازگشت به اون بازگشت به دوران امپراطوری و سلطنته ؟؟؟!!!! این حرف ، فکر می کنم به دلیل کمی آشنایی با نظام های سیاسی مترقی دنیاست و بارزترین این نظام های مترقی نظام سیاسی اسراییله که با مطالعه و دقت در اون می بینیم که اتفاقاً نظامی که مسلمانان از اون صحبت می کنن بسیار هم مترقیه که اثباتش با مراجعه به تاریخ و مطالعهی نظام فعلی ایران قابل درک و فهمه ؛ ( البته نویسندهی محترم به دوران تجدد و ترقیات ممالک اسلامی اشارهی مختصری داشته . ) متشکرم